جدول جو
جدول جو

معنی رستخیز برانگیختن - جستجوی لغت در جدول جو

رستخیز برانگیختن
(تَ رِ قَ / قِ اُ دَ)
محشر برپا کردن. غوغا افکندن. هنگامه بپا کردن:
من و این سواران و شمشیر تیز
برانگیزم اندر جهان رستخیز.
فردوسی.
وگرنه من و گرز و شمشیر تیز
برانگیزم اندر جهان رستخیز.
فردوسی.
زدی گردنش را به شمشیر تیز
برانگیختی از جهان رستخیز.
فردوسی.
عشقت آتش ز جان برانگیزد
رستخیز از جهان برانگیزد.
خاقانی.
در این سو سکندر به شمشیر تیز
برانگیخته از جهان رستخیز.
نظامی.
رجوع به رستخیز و رستخیز انگیختن و رستخیز برآوردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ فَرْرُ کَ دَ)
شور و غوغا ایجاد کردن:
یک شهر همی فسون و رنگ آمیزند
تا بر من و بر تو رستخیز انگیزند.
طاهر چغانی.
چرا چون پلنگان به چنگال تیز
نینگیزد از خان او رستخیز.
فردوسی.
و رجوع به رستخیز و رستخیز برانگیختن و رستخیز برآوردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رستخیز انگیختن
تصویر رستخیز انگیختن
قیامت به پا کردن هنگامه کردن
فرهنگ لغت هوشیار